نقش قدم



بخش29

افسانه

افسان هم یکی از بخش های اساسی آفریده های شفاهی مردم است و در حیات اجتماعی و عاطفی مردم از روزگاران باستان حضور داشته است .انسان ها از روزگاران گذشته به افسانه گفتن و افسانه شنیدن دلچسپی داشته اند . افسانه های عامیانه محتوای گوناگون دارند و هر کدام گوشه های از زنده گی ، عادات ، اندیشه ها ،  آرمان ها رسم و رواج های مردمان گذشته را برای ما بیان می کند . در افسان ها امور اجتماعی و نحوه روابط مردمان گذشته با یکدیگر شان بیان می شود . مفاهیم و خصایل مانند حرس و آز ، ظلم و ستم ، خشم و کینه ، کذب و فریب نکوهش میگردد و خصایل پسندیده چون صداقت ، پاک دلی ، عدالت ، بردباری ، محبت ، قناعت و فدا کاری مورد تحسین قرار میگیرد .مانند داستان های مغل دختر وعرب بچه ، امیر حمزه صاحب قران ، نجمای خاکی ،کل بچه وامثال آن .

نیاز است تا پای صحبت سالمندان وآجه ها نشست واین داستان هارا شنید وثبت کرد.در کودکی مادر کلان مادری ام که بی بی با وقار دلسوز ومهربانی  بود ،شب های طولانی زمستان را با گفتن این قصه ها کوتاه ودلپذیر میساخت.

 

 

قصه ها و حکایت ها

قصه و حکایت ها ا ز جمله مهترین بخش های فرهنگ هر جامعه به شمار میرود . این نوع فرهنگی گاهی شکل ادبی را به خود گرفته و در کتاب ها ثبت و درج شده است اما به طور عموم حکایت ها به قسم عامیانه در میان مردم مروج است و به قسم شفاهی از نسل به نسل دیگر در امتداد زمان انتقال یافته است .

بخش از قصه ها گوینده مشخص دارند و همچنان سرگذشت فرد یا قوم معین را بیان میدارند ، اما شماری از قصه و حکایت ها گوینده مشخص ندارند و قوم یا شخصی هم که قصه و حکایت در باره اش نقل شده معلوم نیست . قصه ها نیز مفاهیم عبرت آموز اخلاقی ، عرفانی ، عشقی ، اجتماعی ، دینی و امثال آنها را  ارائه میدارند .

قصه با افسانه فرق دارد قصه ها اکثراَ با واقعیت ها مطابقت دارد و یا اگر ساختگی هم باشد عقل انسان وقوع و وجود آنها را محال نمی داند . قصه ها سرگذشت و سرنوشت فرد یا قومی را به گونه ای بیان میدارد که یا همان گونه واقع شده است و یا امثال آن ممکن است به وقوع پیوسته باشد . اما افسانه ها جنبه خیالی و استوره یی دارد و عقل انسان وقوع و وجود آنرا محال میداند به عبارتی دیگر افسانه ها با استوره ها امیخته اند و قصه و حکایت ها با استوره ها آمیزش ندارند و با واقعیت های زنده گی انسان ها بیشتر میتوانند مطابقت داشته باشند.مانند حکایت چاردرویش،رستم وسهراب ،زال وسیمرغ وامثال آن .

معمولاَ قصه ها چنین آغاز میشود : " یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود ، " و در ادامه قصه که قهرمان از جائی به جائی میرود ، گفته می شود : " هی میدان ، طی میدان ، خار مغیلان ، ریگ بیابان ، قطرات باران و . تا به . رسید . " قصه گو با این عبارت طولانی بودن راه را که خواه مخواه پر خوف و خطر است به شنونده القاء مینماید . هنگامیکه قصه به پایان میرسد در ختم آن این عبارات گفته میشود : " یک کاسه ماست بود ، قصه ای ما راست بود . یا : " یک چمچه دوغ بود ، قصه ای ما دروغ بود و بعد اضافه مینماید آنها ( قهرمانان قصه ) به مراد خود رسیدند خداوند ما و شما را هم به مراد ما برساند .(احسان پژوهش)

ادامه دارد


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

alborzcomputerc حقیقتی مجازی shabnamkhiald fractaliteh انسان کامل نسرین کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. دو کــــلام حــــرف حساب بــاهــــات دارم : ” دوســت دارم ” گنجینه ی شعر و ادب(تکالیف مدرسه) پخش داروهای گیاهی شرکتی minooetrayaneh